اولین روزی که به باشگاه جدید رفتم، با خودم گفتم چه جای مزخرفی! یک باشگاه کوچک با کلی آدم که جوانترینشان حداقل بیست سال از من بزرگتر بود. آن روز، تمام مدت کلاس داشتم توی دلم غر میزدم که چه حماقتی کردم پولم را برای این کلاس هدر دادم. دراز کشیده بودم کف سالن و همانطور که پای راستم را از پهلو بالا میآوردم و حواسم بود شصتم توی چشم خانم جلویی نرود و همزمان به این فکر میکردم که جلسهی بعدی بیایم یا نه، مربی گفت: «پایینتنهتان را سفت نگه دارید.» و ادامه داد: «نه فقط موقع ورزش! در تمام لحظات زندگی پایینتنهتان را محکم نگه دارید.» با خودم گفتم عجب جملهی پرمحتوایی! و کل شهریهی یک ماه را حلالش کردم.
نیکولا...برچسب : نویسنده : nikolaaa بازدید : 164