غَرق

ساخت وبلاگ

سیزده چهارده ساله بودم. یکی از پیش‌گویی‌های اینترنتی که زمان و علت مرگ را پیش‌بینی می‌کرد، برایم نوشته بود: «سال 2019 به علت سقوط هواپیما در اقیانوس و غرق شدن می‌میری». در حالی‌که همین برنامه معمولا برای دوستان علت‌های خنده‌دار و مسخره‌ای پیش‌بینی می‌کرد، انگار کاملا جدی رو کرده بود به من و این جمله را کوبیده بود توی صورتم!

من قبل از آن هم زیاد به غرق شدن فکر کرده بودم. یا بهتر است بگویم به غرق کردن. آخر می‌دانید؟ خیلی فرق می‌کند غرق شوید یا خودتان را غرق کنید. هرچند در هر دوتایش یک جور لذت دردناک هست...

از آن موقع تا حالا حداقل هفته‌ای یکی دو بار خواب غرق شدن می‌بینم. توی این سال‌ها هر مدل غرق‌شدنی را تجربه کرده‌ام. آن‌قدر که اگر یک روز موعدش برسد، از همان ثانیه‌ی اول می‌توانم بگویم چطور غرق می‌شوم و بعدش برایم چه اتفاقی می‌افتد. یک جورهایی آنقدر مطمئنم از راه غرق شدن می‌میرم که دیگر زیر بار هیچ جور مردنی نمی‌روم!

چند روز پیش یکی از دوستانم که به قول خودش از توهّم غرقی من خبر داشت توصیه می‌کرد بروم کلاس شنا و شنا یاد بگیرم. مسخره است. مثل این می‌ماند که بگویید برو گواهینامه بگیر که تصادف نکنی. اگر قرار باشد توی تصادف بمیری، با گواهینامه‌ی پایه یک هم می‌میری و اگر قرار باشد غرق بشوی، با مدرک بین‌المللی شنا و غریق‌نجاتی هم غرق می‌شوی.

پس بهتر است به جای تقلای بیخود برای زنده ماندن، به چطور غرق شدنت فکر کنی. به همان یک ثانیه‌ای که خلأ همه‌ی وجودت را می‌گیرد. صدای آب می‌پیچد توی گوش‌هایت. دهانت پر از مولکول‌های ریز H2O می‌شود و بعد یک بچه‌ماهی کوچک که بازی‌اش گرفته، می‌آید و با باله‌هایش زیر گلویت را قلقلک می‌دهد. و تو می‌خندی. حتی اگر نتوانی واقعا بخندی. حتی اگر خنده‌ات صدا نداشته باشد. حتی اگر مرده باشی...

نیکولا...
ما را در سایت نیکولا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nikolaaa بازدید : 178 تاريخ : سه شنبه 7 آذر 1396 ساعت: 6:31