خیابانها را مو به مو یادم هست. نگهبانی را یادم هست. حیاط و فضای سبز و پیادهرَوی طولانی تا آپارتمان را یادم هست. رنگ و نوع درختها را یادم هست. از آن طرف، توی واحد را یادم هست. آشپزخانه، اتاقخواب، دستشویی، پذیرایی، حتی تراس کوچک خاکگرفتهاش را یادم هست. اما... در ورودی آپارتمان را یادم نیست. طبقهی چندم بودنش را یادم نیست. راهپلهها را یادم نیست. اینکه باید میپیچیدم توی راهروی شرقی یا غربی را یادم نیست. آسانسور داشتن یا نداشتنش را یادم نیست. حتی یادم نیست در ورودی واحدش سفید بود یا قهوهای! روزها و شبها و ساعتها مینشینم و به راهپلههای خانهاش فکر میکنم. غم بزرگی است که یک جای خاطرات آدم بلنگد. یک جا به اندازهی یک، دو یا شاید هم چند طبقه...