معمولا صبحها ساعتی از خانه درمیآیم که نوبت مسافر سوارکردنِ آقا محمود است. آقا محمود از آن رانندهتاکسیهای بامرام سر کوچهمان است. از آنهایی که آهنگ درخواستی میگذارد، شکولات تعارف میکند، چشمپاک است، با ادب است، امن است، با صدای بلند به همه سلام میدهد، بوق اضافی نمیزند، فحش نمیدهد، وقتی هم از ماشینش پیاده میشویم آرزوهای قشنگی برای تکتکمان میکند. امروز همانطور که داشت از توی آینه با پسر کنار دستیام حرف میزد و از معایب لباس تیرهپوشیدن میگفت، یکهو من را نشان داد و گفت: «میدونی این خانوم چرا از عزیزترین مسافرهای منه؟ برای اینکه همیشه رنگی میپوشه، همیشه از ته کوچه که میآد تا سر کوچه با انرژی قدم برمیداره، سلام میده، غر نمیزنه، تا انتهای مسیر هم لبخند روی لباشه». راستش، خجالت کشیده بودم. یعنی حتی به نگهبان اداره هم فکر کردهبودم که حواسش به من باشد، ولی به آقا محمود نه! پیش خودم گفتم چقدر خوب است که تصور بدی از من ندارد. چقدر خوب است که ناخودآگاه حواسم به رفتارم بوده. خدا شاید سرش شلوغ باشد و بداخلاقیهایمان را نبیند، اما همیشه نمایندهای دارد که به رنگهایمان توجه کند، به لبخندهایمان، به خوشرفتاری یا بدرفتاریهایمان. توی زندگی هر کداممان یک آقا محمود هست، حواسمان باشد!
نیکولا...برچسب : زندگی مشترک آقا محمود و بانو,محمود آقا را وکیل کنید, نویسنده : nikolaaa بازدید : 218