توی عمر حدودا بیست و پنج سالهام کارهای مختلفِ زیادی کردهام اما هنوز هم اگر در طول روز چند دقیقهای وقت خالی گیر بیاورم به این فکر میکنم که وقتی بزرگ شدم (!) چه کاره شوم. چه شغلی را انتخاب کنم که کامل کامل کامل راضیام کند؟! نمیدانم چه مرضی است که افتاده به جانم. یکجوری شدهام که هر روز باید بهمیزان قانعکنندهای چیزمیز خلق کنم. قبلتر ها به یکی دوتا یادداشت رضایت میدادم و بقیه روز را به بقیه خردهریزهای زندگی میرسیدم. ولی از آنجاییکه انسان حریص است، هر روز که میگذرد نسبت به خلقکردن حریصتر میشوم! انقدر که اگر یک کارتتبریک درست کنم و هفت صفحه از مجله شماره بعد را بنویسم و 50 صفحه از رمانم را بازنویسی کنم و کیک بپزم و کلی کار دیگر، باز هم حس میکنم کار خاصی نکردهام، چیزی خلق نکردهام، مفید نبودهام و در یک کلام «انگل شدهام»! شاید باورتان نشود اما بعضیوقتها از شدت غیر خالقانه بودن روزهایم گریهام میگیرد، مگر میشود بیست و چهار ساعت زندگی کنی و چیز جدید حیرتآوری به دنیا اضافه نکنی؟ نکند جدی جدی انگل شده باشم؟ شما دکتر انگلشناس خوب سراغ ندارید؟
نیکولا...برچسب : نویسنده : nikolaaa بازدید : 189