امروز بعد از سومین بار تلفنی حرفزدن با مامان، پیش خودم فکر کردم که چقدر قهر کردن آدمها با هم فرق دارد. مثلا بابا وقتی قهر میکند برای اینکه در عین قهر بودن، رابطهی دختر پدریمان خراب نشود معمولا وسطهای روز بعد از قهر زنگ میزند و درحالیکه لحن قهرش را حفظ کرده و از همیشه هم مودبتر و رسمیتر است، میگوید: «تو راه برگشت برام آدامس بخر.» یا «مادرت تلفن رو جواب نمیده. کجاست؟» و لابد بعد از این مکالمهی دو جملهای پیش خودش می گوید که خب آشتی کردیم دیگر، تمام شد رفت!
اما قهرهای مامان فرق میکند. وقتی با مامان قهر میکنم، شب خوابش نمیبرد. این جور شب ها خودم صدای صد بار باز و بستهشدن در دستشویی را میشنوم . صبح هم که بشود، با چشمهای پفکرده، بیشتر از تمام روزهای سال اصرار میکند که صبحانه بخورم. بعد هم حتما تا دم در میآید و تا آخرین لحظهای که بند کفشم را ببندم با یک جور لبخند نگران نگاهم می کند. که مثلا نکند قهر بمانم، یا نکند دیگر دوستش نداشته باشم. بعد که از خانه میروم بیرون، با اینکه میداند یک ساعت توی راهم، درست نیم ساعت بعد زنگ میزند و میپرسد رسیدهام یا نه. دو ساعت بعدش هم زنگ میزند و میپرسد که بالاخره رسیدهام یا نه و بعدش هم یک ماجرای عادی مثل خریدن مرغ از ترهبار را با آب و تاب برایم تعریف میکند. اما ماجرا همینجا تمام نمیشود، چون مامان برای اینکه مطمئن بشود قهر نیستم و وقتی به خانه برگردم مثل شب قبل اخم نمیکنم باز هم دو ساعت بعد زنگ میزند و یک سوال الکی میپرسد. مثلا «شیر خریدم. گرم کنم برات تا میای؟» یا «میوههات رو خام میخوری یا بپزم کمپوت بشن؟». قضیه همچنان ادامه دارد. مامان به استقبالم کنار در میآید، برایم انواع خوراکیها را میآورد، وعدهی غذاهای دوستداشتنیام را برای روزهای بعد میدهد و هر دو ثانیه یک بار میگوید «خب تو بگو. چه خبر؟». بعد بهمحض اینکه یک لبخند خشک و خالی تحویلش میدهم عین بچههای کوچولو ذوق میکند، برای خودش چای میریزد، پاهایش را دراز میکند و با خیال راحت از اینکه دخترش با او قهر نیست، با بزرگترین لبخند دنیا مشغول نگاهکردن معمولیترین برنامهی تلویزیون میشود.
نیکولا...برچسب : قهر پدر و مادر,قهر پدر و پسر,قهر با پدر و مادر, نویسنده : nikolaaa بازدید : 188