دفتر برنامهریزیام را برمیدارم و سعی میکنم برای روزهای آینده طوری برنامه بریزم که بیشترین بهره را از زمانم ببرم و روزم پر از کارهای مفید باشد. نگاهی به تاریخها میاندازم. نگاه کردن به تقویم همیشه مرا یاد مادر همسرم میاندازد. خیلی وقتها وسط خاطره تعریف کردن از دوستانش میگوید: «خدابیامرز فلانی امروز تولدش بود.» یا «خدابیامرز فلانی هم خیلی قیمه دوست داشت.»
چشمم میافتد به دوستم که بیدغدغه و با لباس راحتی روی کاناپه روبهرو نشسته و تکالیف زبان انگلیسیاش را مینویسد. زیباست؛ خودش، آرامشش، افکارش، نوع قلم دست گرفتنش... بیخیال کارهای مفید و نتایج عالی میشوم، دفتر برنامهریزی را میبندم و زل میزنم به زیبایی روبهرویم. مگر نه اینکه ما هم یک روز پیشوند «خدابیامرز» میگیریم...؟
برچسب : نویسنده : nikolaaa بازدید : 87