یکی از تمرینهای بامزهای که معمولاً با بچههای کلاسم میکنم این است که یک موقعیت معمولی را برایشان توضیح میدهم و بعد میخواهم ادامهاش را در ژانرهای مختلف پلیسی، عاشقانه، تراژدی و... بنویسند. مثلاً میگویم: «فکر کنید توی اتاقتان نشستهاید که یکدفعه یک نفر میزند روی شانهتان. حالا چه اتفاقی میافتد؟» معمولاً جوابهایشان معرکه است. آنقدر این تمرین را دوست داریم که هر بار خودم هم کاغذ برمیدارم و همراهشان مشغول نوشتن میشوم. مثلا:
1- توی اتاقم نشسته بودم و با موبایلم ور میرفتم که یکی زد روی شانهام. سرم را که برگرداندم، کارتش را گرفت جلوی صورتم و گفت: «سرهنگ کریمی از ادارهی آگاهی. شما بازداشتید.»
2- توی اتاق نشسته بودم و با موبایلم ور میرفتم که یکی زد روی شانهام. سرم را برگرداندم، یکی درست عین عین عین خودم آن طرف ایستاده بود. همزمان جیغ زدیم: «اَاَاَاَاَاَ....»
3- توی اتاق نشسته بودم و با موبایلم ور میرفتم که یکی زد روی شانهام. سرم را که برگرداندم، بابا را دیدم. با پیراهن مشکی و چشمهای سرخ.
4- توی اتاق نشسته بودم و با موبایلم ور میرفتم که یکی زد روی شانهام. سرم را که برگرداندم، بچهی همسایهمان همانطور که زل زده بود توی چشمهایش، محتویات مثانهاش را تا قطرهی آخر روی دفتر خاطراتم خالی کرد.
5- توی اتاق نشسته بودم و با موبایلم ور میرفتم که یکی زد روی شانهام. سرم را که برگرداندم، خواهرم با چاقویی در دست و سر و روی خونی وحشتزده التماس کرد: «بهشون نگو کار من بوده. خواهش میکنم.»
6- توی اتاق نشسته بودم و با موبایلم ور میرفتم که یکی زد روی شانهام. سرم را که برگرداندم، گل رز آبی را جلو آورد و گفت: «آشتی؟»
7- توی اتاق نشسته بودم و با موبایلم ور میرفتم که یکی زد روی شانهام. سرم را که برگرداندم، مامان ساعت مچیاش را نشان داد و گفت: «نیم ساعت دیگه امتحان داری. نمیخوای پاشی؟»
8- توی اتاق نشسته بودم و با موبایلم ور میرفتم که یکی زد روی شانهام. سرم را که برگرداندم،یک موجود فضایی بنفش با شاخهای سبز، لبخند زد و گفت: «گینانالو گولیلا.»
9- توی اتاق نشسته بودم و با موبایلم ور میرفتم که یکی زد روی شانهام. سرم را که برگرداندم، تف کرد توی صورتم و گفت: «خیلی پَستی.»
و...
نیکولا...برچسب : نویسنده : nikolaaa بازدید : 175