نیکولا

متن مرتبط با «آدم» در سایت نیکولا نوشته شده است

من آدم نشانه‌های کوچکم

  • من آدم نشانه‌های کوچکم. یعنی چه؟ یعنی برای اینکه به خدا باور داشته باشم لازم نیست با عصا دریا را بشکافند یا یک نوزاد تازه به دنیا آمده‌ی سخنگو را نشانم بدهنم، همین که می‌بینم ناخن‌هایم بلند می‌شود یا پای شکسته‌ی دوستم جوش می‌خورد و درست می‌شود، ایمان می‌آورم. من برای اینکه حس وطن‌پرستی‌ام گل کند و اشک توی چشمانم حلقه بزند، لازم نیست تاریخ دو هزار و پانصد ساله‌ی کشور را ورق بزنم یا به تک‌تک شهرها و روستاها سفر کنم، همین که خواننده‌ای، حتی درجه چندم، توی دو ثانیه از موزیک پنج دقیقه‌ای‌اش به ایران بگوید «خانه» گریه‌ام می‌گیرد.من برای اینکه دلتنگ کسی بشوم لازم نیست تمام خاطرات مشترکمان را مرور کنم یا گالری گوشی‌ام را به دنبال عکس‌های دونفره با او شخم بزنم، همین که کسی شبیه به او سرفه کند، تمام دلتنگی عالم آوار می‌شود روی دلم.من آدم نشانه‌های کوچکم و همین نشانه‌ها، ریز ریز جمع می‌شوند و شب و روزم را پر از خنده‌های بزرگ، گریه‌های بزرگ، ترس‌های بزرگ و شوق‌های بزرگ می‌کنند... # نیکولای_آبی  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • طوطی هم آدمه!

  • از صبح که بیدار شده بود، هرچیز دم دستش می‌دید تکه‌تکه و پاره می‌کرد. خانه پر شده بود از خرده‌های کاغذ و دستمال کاغذی و گردو و نان. هی جمع می‌کردم و هی می‌ریخت. هی جمع می‌کردم و دوباره می‌ریخت. کلافه شده بودم. او هم!باباش که آمد خانه، با عصبانیت گفتم: «ببین خونه‌مون رو چی کار کرده! یه چیزی بهش بگو.»نگاهم کرد و با تعجب گفت: «خونه‌مون؟»شانه‌هایم را بالا انداختم که پس چی. همانطور که بی‌تفاوت به ریخت و پاش‌ها به طرف اتاق می‌رفت گفت: «این‌جا خونه‌ی اونم هست.»همین یک جمله بس بود. یک وقت‌هایی یک جمله، یک کلمه، یا اصلاً یک حرف بس است که نگاهت را نسبت به چیزی عوض کند. تا آن روز فلفل فقط حیوان خانگی دوست‌داشتنی‌مان بود اما از آن روز به بعد شد یکی از اعضای خانواده که درست مثل ما حق داشت یک روزهایی خوشحال باشد و یک روزهایی ناراحت، یک وقت‌هایی منظم باشد و یک وقت‌هایی شلخته، توی خانه هیچ جای ممنوعی برایش وجود نداشته باشد و گاهی مثلاً گوشه‌ی بالش گیر کند به چیزی و آن را بشکند، همانطور که گوشه‌ی دست یا پای خودمان یک وقت‌هایی گیر می‌کند! ایستاده بودم جلوی آشپزخانه و همانطور که رفتن او را به سمت اتاق نگاه می‌کردم، با خودم گفتم: «راست می‌گه خب. طوطی مگه آدم نیست؟ طوطی هم آدمه!»هشتگ: فلفل # نیکولای_آبی  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • بد نیست گاهی کله‌ی آدم بوی قرمه‌سبزی بدهد

  • موهایم را کوتاه و بلوند، یا به قول او طلایی کرده‌ام. حالا کافی است چند دانه کنجد روی کله‌ام بپاشید تا با بزرگ‌ترین کیک یزدی زندگی‌تان روبه‌رو شوید! چندوقت دیگر هم می‌خواهم بروم و کله‌ام را به یک شیشه کره‌ی بادام زمینی تبدیل کنم. بعدش به یک کاسه یخ در بهشت شاتوتی و وقتی دوباره موهایم بلند شد، به پاستیل‌های دراز بلوبری. دنیا مگر چند روز است که کله‌ی آدم همیشه بی‌مزه و یک‌رنگ بماند؟! # نیکولای_آبی  , ...ادامه مطلب

  • مگر گوسفندها آدم نیستند، رجبی؟

  • گفت: تو فکر می‌کنی هدف یه گوسفند توی زندگی چیه؟گفتم: بستگی به گوسفندش داره. شاید یکی بخواد بره و همه‌ی روستاهای دنیا رو بگرده؛ یکی بخواد قشنگ‌ترین گوسفند گله بشه و یکی بخواد اون‌قدر شیر بده که صا, ...ادامه مطلب

  • ما از آن آدم‌های «باخدا» هستیم

  • کنار جالباسیِ ورودی خانه‌مان تابلویی داشتیم که روی آن نوشته شده بود «خدا». اما نمی‌دانم چرا، به طرز عجیبی هیچ‌وقت نمی‌دیدیمش و فقط گهگاهی برای گردگیری سراغش می‌رفتیم. چند روز قبل تابلو را برداشتم و روی ستونی کنار میز آشپزخانه‌مان نصب کردم. حالا خدا هر روز با ما صبحانه می‌خورد، تلویزیون می‌بیند، زیر باد کولر می‌نشیند و لابد وقتی که ما خوابیم یواشکی می‌رود سر یخچال و کمی شیرکاکائو برای خودش می‌ریزد. خدا هم دل دارد به هر حال!, ...ادامه مطلب

  • مهم‌ترین آدم دنیا

  • شب‌های رمضان به یکی از مؤسسه‌های بزرگ قرآنی می‌روم و برای بچه‌ها قصه می‌گویم. بچه‌هایی که پدر و مادرهایشان برای شرکت در جلسه‌ی تفسیر آمده‌اند و خودشان چون کوچک‌تر از آنند که حرف آدم بزرگ‌ها را بفهمند،, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها