نیکولا

ساخت وبلاگ
یک وقت‌هایی زودتر از من می‌خوابد. می‌گوید تا تو صورتت را پاک کنی من هفت پادشاه را خواب دیده‌ام. راست هم می‌گوید. این‌جور وقت‌ها کنار میز آرایش، روی زمین می‌نشینم و چند دقیقه‌ای به نفس کشیدنش نگاه می‌کنم. در سکوت به صدا و تصویر دم و بازدمش خیره می‌شوم و به این فکر می‌کنم که بالا و پایین شدن قفسهٔ سینه‌اش زیباترین فراز و فرود جهان من است... # نیکولای_آبی  نیکولا...ادامه مطلب
ما را در سایت نیکولا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nikolaaa بازدید : 10 تاريخ : يکشنبه 9 ارديبهشت 1403 ساعت: 4:00

متاسفانه میزان علاقه‌ام به بچه‌ها با میزان علاقه‌ام به پدر و مادرشان رابطه‌ی مستقیم دارد؛ یعنی بچه‌ای را که پدر و مادرش را دوست دارم بیشتر از بچه‌ای که پدر و مادرش را دوست ندارم، دوست دارم! که خب چیز قشنگی نیست!

# نیکولای_آبی 

نیکولا...
ما را در سایت نیکولا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nikolaaa بازدید : 4 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 18:50

دو هفته پیش مادرش مُرد. دیروز عکسی از خودش در رستوران گذاشت که داشت لبخند می‌زد. با خودم فکر کردم چقدر زشت! آدم چطور می‌تواند دو هفته بعد از فوت مادرش به رستوران برود و لبخند هم بزند؟!چند ثانیه بیشتر نگذشته بود که از خودم و فکرم بدم آمد. چرا همچین چیزی به ذهنم رسیده بود؟ مگر قرار است وقتی کسی را از دست می‌دهیم تا آخر عمر عزادار باشیم؟ یاد خانم کاف افتادم که می‌گفت زندگی هر کس یک صحنه تئاتر با بازیگرهای فراوان است که می‌آیند توی صحنه و بازی‌شان را می‌کنند و می‌روند؛ نمایش همچنان ادامه دارد و تو به عنوان نقش اصلی تا آخر روی صحنه‌ای... # نیکولای_آبی  نیکولا...ادامه مطلب
ما را در سایت نیکولا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nikolaaa بازدید : 4 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 18:50

* نیلوفر نیک بنیاد *

نظرخواهی بسته است که فکر نکنید موظف به آمدن و نظر دادن هستید. هر کس می‌آید قدمش روی چشم. اگر کار یا نظری هم دارید به ایمیل موجود در پروفایل بفرستید، حتما جواب می‌دهم.

* کپی‌برداری نکنید. از ما گفتن *

نیکولا...
ما را در سایت نیکولا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nikolaaa بازدید : 4 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 18:50

به نظرتان طوطی‌ها هم گاهی توی فکر می‌روند و دلشان برای کسی تنگ می‌شود؟ مثلاً اگر صاحب جدیدشان در حال دیدن یک برنامه‌ی تلویزیونی درباره‌ی طرز تهیه باقالاقاتق باشد، ممکن است با خودشان بگویند: «ئه، از این غذاها که مامانم می‌پخت، یادش به‌خیر...»؟!

# نیکولای_آبی 

نیکولا...
ما را در سایت نیکولا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nikolaaa بازدید : 14 تاريخ : پنجشنبه 16 فروردين 1403 ساعت: 23:01

گفتم: چه خبر؟

گفت: هیچی.

گفتم: دیگه چه خبر؟

گفت: عروسی خر!

گفتم: ما هم دعوتیم؟

گفت: قطعا!

رفتم لباس‌های مخمل خاکستری‌ام را بپوشم که برویم عروسی...


هشتگ: رجبی
# نیکولای_آبی 

نیکولا...
ما را در سایت نیکولا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nikolaaa بازدید : 18 تاريخ : پنجشنبه 10 اسفند 1402 ساعت: 18:46

- یک صبح سرد پاییزی بود که اینطور شد. چطور؟ خواستم از تخت بلند شوم و به آشپزخانه بروم و کتری را روشن کنم اما... دست و پاهایم آنقدر درد می‌کرد که فکر کردم شاید توی خواب بلایی سرم آمده، عضلاتم گرفته، از تخت افتاده‌ام و... ولی من فقط خوابیده بودم و صبح بیدار شده بودم و بعدش دست و پاهایم درد گرفته بود.- بدنم درد می‌کرد، خسته بودم، زور انجام دادن خیلی از کارها را نداشتم. یک نفر گفت برو پیش دکتر فلانی که متخصص همیوپاتی است. رفتم. دکتر از لای بند و بساطش یک قرص اندازۀ گردی تهِ سوزن‌ته‌گرد درآورد و با موچین گذاشت زیر زبانم و گفت: «برو که خوب شدی. دو ماه بعد بیا.» من خوب شدم؟ معلوم است که نه!- دو ماه بعد رفتم. دکتر از اینکه قرص فسقلی و رژیم غذایی عجیب و غریبش جواب نداده بود، تعجب کرد. گفت: «پس مشکل از صفراست. بدنت به اندازۀ کافی صفرا تولید نمی‌کند. باید صفرای مصنوعی بخوری.» آن هم چه صفرایی؟ صفرای گاو تگزاسی! به دوستمان که تگزاس زندگی می‌کرد گفتیم بگردد قرص صفرای گاو تگزاسی پیدا کند و برایمان بفرستد. فرستاد. من خوب شدم؟ معلوم است که نه!- بیخیال دکتر همیوپاتی شدم و از یک فوق تخصص روماتولوژی وقت گرفتم. آزمایش پشت آزمایش، عکس پشت عکس؛ نتیجه؟ روماتیسم و بعدش هم داروهای قویِ روماتیسم. من خوب شدم؟ معلوم است که نه!- دکتر را عوض کردم. یک بار، دو بار، ده بار. بعدی‌ها گفتند روماتیسم نیست و بیخود یک سال و نیم خودت را بسته‌ای به داروهای پیرزن‌های روماتیسمی. گفتند یک جور مشکل عصبی است به اسم فیبرومیالژیا و بعد شروع کردند به خوراندن داروهای ضد استرس و ضد افسردگی به من. هی دوزهای بالاتر، هی تعداد بیشتر. من خوب شدم؟ معلوم است که نه!- دکتر بعدی گفت: « حالا که داری داروهایت را می‌خوری، طب سوزنی هم برو. نیکولا...ادامه مطلب
ما را در سایت نیکولا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nikolaaa بازدید : 14 تاريخ : دوشنبه 25 دی 1402 ساعت: 15:47

گفتم: «من عاشق راه رفتن رو زمینم و شنا کردن توی آب. کاش می‌شد پرواز تو هوا رو هم تجربه کنم. با چتر و هواپیما نه ها! خود خود پرواز!»

گفت: «گل بکش!»

مدادم را برداشتم و گوشه دفترم چند تا گل کشیدم. بعد بال‌هایم را باز کردم و ویزویزکنان پر زدم و روی اولین گل نشستم...

# نیکولای_آبی 

نیکولا...
ما را در سایت نیکولا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nikolaaa بازدید : 32 تاريخ : دوشنبه 18 دی 1402 ساعت: 22:10

داریم با هم کاردستی درست می‌کنیم. آخرین تکه کاغذرنگی‌اش را که می‌بُرد، تند تند چند بار قیچی را به هم می‌زند. سریع قیچی را از دستش می‌گیرم و می‌خواهم بگویم: «نه! نباید این کار رو بکنی! شب تو خونه‌تون دعوا می‌شه.» که یادم می‌افتد من تمام عمر حپاسم بود قیچی‌هارا با لبه باز بگذارم سر جایشان، همیشه حواسم بود هیچ عنکبوتی را نکُشم و از زیر هیچ داربستی رد نشوم، اما باز هم توی خانه‌مان دعوا می‌شد. با خودم می‌گویم: «این‌ها همه‌ش خرافاته.» و قیچی‌را بهش برمی‌گردانم که هرچقدر دوست دارم لبه‌هایش را بهم بزند. اما ته دلم، آن گوشه‌موشه‌ها، یواشکی دعا می‌کنم شب توی خانه‌شان دعوا نشود... # نیکولای_آبی  نیکولا...ادامه مطلب
ما را در سایت نیکولا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nikolaaa بازدید : 24 تاريخ : چهارشنبه 15 آذر 1402 ساعت: 20:07

موهایش را که بست، با خودم گفتم چطور می‌شود یک نفر هم با موی باز زیباترین آدم باشد هم با موی بسته؟ بعد به این فکر کردم که شاید بدون مو هم زیباترین آدم باشد، یا حتی بدون چشم، بدون لب، بدون گوش... از تصور قیافه‌اش خنده‌ام گرفت. پرسید: «به چی می‌خندی؟» گفتم: «تو قشنگ‌ترین کور و کچل دنیا می‌شی.»گفت: «مرض» ض را طوری گفت که دلم برای حرف زدنش ضعف کرد. یعنی همه قشنگ‌ها ض‌هایشان را اینطور تلفظ می‌کنند؟ دوست داشتم تا ابد بگوید ض، بگوید ح، بگوید الف یا هر حرف باصدا و بی‌صدای دیگر. می‌توانستم او را بی‌مو، بی‌چشم، بی‌گوش و بی‌دماغ تصور کنم اما بی‌زبان هرگز. او هیچ‌وقت لال زیبایی نمی‌شد. آرام و زیر لب گفتم: «کاش هیچ‌وقت لال نشی.» شنید اما هیچ‌چیز نگفت. # نیکولای_آبی  نیکولا...ادامه مطلب
ما را در سایت نیکولا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nikolaaa بازدید : 43 تاريخ : يکشنبه 29 مرداد 1402 ساعت: 3:47