ازدواج یعنی حواست به بو گرفتن سطلزبالههای خانه باشد؛ حتی اگر در تمام بیست و خردهای سال مجردی، هیچوقت نفهمیدی سطلها کِی پر و کِی خالی میشوند., ...ادامه مطلب
خوشحالم؟ نمیدانم. غمگینم؟ شاید. دلهره دارم؟ احتمالاً. همهی این حسها را با هم دارم. دیوانه نشدهام! فقط دارم ازدواج میکنم. آخر میدانید؟ ازدواج چیز عجیبی است. از یک طرف پروانههای ریز ریز آبی توی د, ...ادامه مطلب
قبل از عید بود. با رفیقم رفته بودیم یکی از این بازارچههای مثلا نوروزی برای گشتوگذار. کنار غرفهای که گلدانهای ریز و درشت سرامیکی میفروخت، دلم لرزیده بود. ایستاده بودم به تماشا. بعد هی قیمتها را پرسیده بودم و هی با انگشت جمع و تفریق کرده بودم و هی قولم را با خودم مرور کرده بود که مثلا: «دیگه هی, ...ادامه مطلب
روزهای فرد دیر میآید و روزهای زوج، زود. شاید هم روزهای زوج دیر میآید و روزهای فرد، زود. یک ماه است هر دفعه میگوید و من هر دفعه یادم میرود. تازه جدیدا فهمیدهام که بعضی روزها زیاد دوستم دارد و بعضی روزها کم. با این حساب اگر یک روز زوج زمستانی، زود بیاید و زیاد هم دوستم داشته باشد، آن روز حتما از شدت ذوقزدگی اووردوز می کنم!,واج آرایی,واج آرایی در زبان انگلیسی,واج آرایی حرف ر ...ادامه مطلب